« جوان ِ معلول و توانمند ِ ایرانی »
«مناسب سازی ، پله ها ، صندلی چرخدار ، عصای سپید ، واکر ، اشتغال ، تحصیل ، معلول ، جسمی و حرکتی ، نابینا ، ناشنوا ، معلول ذهنی ، حمایت از معلولین ، حقوق افراد دارای معلولیت و غیره...»
مطمئنا این واژه ها را تاکنون شنیده ای مگر نه؟ شاید هم یک یا چندین بار شنیده باشی. اکثر اوقات این واژه ها در برهۀ خاصی از سال مثلا 12 آذر ماه (مصادف با سوم دسامبر) یعنی روز جهانی معلولین بیشتر به گوش می رسد. به اصطلاح عامیانه خودمان در این برهه از سال ، بازار شنیدن این واژه ها داغ می شود.
واقعا در مورد جامعۀ معلولین چه تصوری داری؟ با تو هستم ، آری! با تویی که غیرمعلول می خوانمت و دوست و هموطن من و همنوعانم هستی. چه تصوری از یک فرد معلول داری؟ آیا این فرد را فردی ناقص از لحاظ جسمی می دانی و ناتوان؟ یا تصورت بر این است که معلول هم توانایی های خاص خودش را دارد؟ یا اینکه گاهی با دیدن او آهی می کشی و خدا را شکر می کنی به خاطر داشتن سلامتی؟ و یا اینکه از روی ترحم و دلسوزی با این افراد ارتباط برقرار می کنی تا شاید کار خیری انجام داده باشی؟
از مثال هایم دلخور نشو ، اینها همه مثال و تصور است. هدف اصلی و نیت اصلی هر شخص در قلبش پنهان است. نیت و تصور هر شخص را قلب و دلش می داند و پروردگار. من نیز در حدی نیستم که بخواهم تصورات و نیات افراد را از چهره هایشان بخوانم. اما برای لمس واقعیت ها مجبورم تصوراتی را بیان کنم تا پیش خودت لحظه ای هم که شده در اندیشه فرو روی و ببینی واقعا یک فرد معلول را چگونه تصور می کنی؟
بارها و بارها دیده ام و تجربه کرده ام که افراد مختلف ، خودشان را لحظه ای به جای یک فرد معلول تصور کرده اند ، حتی گاهی نشستن روی صندلی چرخدار و به دست گرفتن عصای سپید و واکر را تجربه کرده اند تا ببیند واقعا چه حسی خواهد داشت ، معلولیت؟ معلولیت! این واژه ، واژۀ غریبی نیست. ممکن است (خدایی نکرده) برای هر شخصی در زندگی پیش بیاید. کم نداشته ایم حوادث و تصادفاتی را که جوانهای غیرمعلول بسیاری را عمری ویلچیرشین و معلول کرده است.
خوب بگذریم. حرفها و تصورات غمگین را کنار بگذاریم و برویم سراغ حرفها و تصورات بهتر و زیباتر. اما نمی دانم چرا همیشه حرفهای من و همنوعانم که بازگو می کنیم مشکلات و معضلات معلولین را ، غم و ناله و ماتم برداشت شده است. در صورتی که اگر واقعی و انصافا یک لحظه خود را به جای فرد معلول تصور کنید ، حتی تصورش هم برایتان سنگین خواهد بود.
راستی از آرزوهایت برایم بگو ، از رویاها ، از آینده ! تو بگو ، من هم می گویم. می خواهی اول من بگویم تا تو فکر کنی ؟ باشد می گویم. گاهی آرزوی من ، یک روز دردهای جسمی نداشتن است ، گاهی هم ده دقیقه پرسه زدن در هوای پاییزی و بادی به کله خوردن . نه بگذار آرزوهای بیشتری برایت بگویم ، گاهی آرزویم می شود اینکه بروم دم شیر آب و آبی به دست و صورتم بزنم تا شاداب شوم ، گاهی آرزویم این می شود که روی صندلی چرخدار بنشینم و به همراه مادرم بروم بیرون ، دوری بزنم تا انرژی مجددی کسب کنم ، گاهی هم آرزویم این می شود که ای کاش هیچ وقت آرزویی در دل نداشته باشم.
اما بیخیال ، سخت نگیریم ، نمی خواهم روز «جهانی معلولین» هم ناله کنم و از غم بگویم. من که غمی ندارم ، زندگی می کنم ، نفس می کشم ، خانواده ای خوب دارم ، مهمتر از همه خدا هست ، خدا را دارم که تنها یار و پناهگاه دلهاست ، پس من چه کم دارم؟ تو هم همۀ اینها را نداری مگر نه؟ فقط من یک چیز ندارم ، نه اینکه به طور ِ مطلق نداشته باشم ، بهتر است بگویم یک چیز را کم تر از تو دارم ، آن هم سلامتی جسمی است. اما روحم چه ؟ روحم که سالم است ، روحم که غیرمعلول است مگر نه؟
می دانم که این را خودت می دانی ، نیازی به گفتن من نیست. گاهی اوقات از زبان خودت و تمامی غیرمعلولین شنیده ام که گفته اید : «درست است شماها معلول هستید اما باور کنید روحتان سالم تر از ما غیرمعلولین است». این را شنیده ام اما جدی نگرفته ام. میدانی چرا ؟ زیرا اعتقاد دارم سالم بودن روح به معلول یا غیرمعلول بودن نیست. به ادراک و شناخت هر انسان است ، هر انسان. خواه معلول باشد خواه غیرمعلول. اینکه معلول هستم دلیل نمی شود که گناهم نیز کمتر باشد. درست است کمتر در جامعه تردد دارم و ممکن است این باعث ِ ارتکاب به گناه کمتری شود اما دلیل بر معصومیت و پاکی نیست.
خوب باز هم بگذریم. سرت را به درد می آورم ، سر خودم را هم. که اگر سرم درد بگیرد مکافات می شد. اگر سرم درد بگیرد نیاز به دکتر پیدا می کنم ، اگر نیاز به دکتر پیدا کنم با آژانس و ماشین های عادی که نمی توانم تردد کنم چون برایم سخت است سوار و پیاده شدن در ماشین های شخصی و معمولی لذا باید سرویس ایاب ذهاب مخصوص معلولین بگیرم و وقت دکتر ، اگر سرویس رایگان بود که هیچ اگر نبود باید بگردم دنبال سرویس های آزاد ، تازه اگر ساعت خالی داشته باشند ، حالا با تمام مشکلات سرویس هم که بگیرم ممکن است مطب دکتر ، پله داشته باشد ، وا مصیبتا !
از قبل باید بپرسم مطب شما پله دارد یا نه؟ اگر پله داشت که هیچ ، باید بگردم یک مطب دیگر بیابم ، اگر پله نداشت و سرویس ایاب ذهاب هم مهیا شود و هیچگونه مشکلی روز موعود پیش نیاید ، تازه باید به مادرم یا یکی از اقوام بگویم همراه من بیایند و در سرویس مراقب من باشند تا بتوانم تعادل خودم را حفظ کنم. اووووووووه... کلّی دنگ و فنگ دارم من ! تازه یک اصل مهم ، من امروز سرم درد بگیرد که به من سرویس نمی دهند ، چرا ؟ زیرا ، امروز باید سرویس رزرو کنم تا لااقل 24 ساعت بعد شاید هم 48 ساعت بعد یه من سرویس دهند ، راستی شاید تا آن موقع سر دردم هم خوب شده باشد؟
پس فکرش را نکن ، سرم درد بگیرد هم مهم نیست اما امیدوارم از حرفهای من سر ِ تو درد نگیرد هموطن جوان و ایرانی من! بگذار یک راز مهم برایت بگویم درست است مشکلات زندگی یک معلول زیاد است اما سخت نگیر ، من که عادت کرده ام ، دوست دارم آسایش بیشتری داشته باشم اما وقتی گاهی نمی شود چه کنم؟ نمی توانم که خودم را اذیت کنم و غصه بخورم ، انشالله کم کم درست می شود. برای من ِ معلول امروز هم درست نشود انشالله برای معلولین آینده درست می شود (همیشه گفته ام باز هم می گویم امیدوارم که همه سلامت باشند و هیچگاه درگیر معلولیت نشوند).
اما درد مورد اشتغال ، خودت لحظه ای فکر کن! وقتی تو که معلولیت نداری دنبال کار و اشتغال می روی گاهی نتیجه ای نمی گیری چطور انتظار داشته باشم که برای من ِ معلول با این همه مشکلات جسمی و حرکتی ، کار و اشتغال ایجاد شود؟ البته نه اینکه انتظار نداشته باشم همیشه گفته ام و باز هم می گویم : "ما معلولین برای تامین زندگی و نیازهایمان کار می خواهیم" اما وقتی جایی مراجعه می کنیم برای کار ، با دیدن معلولیت جسمی مان خط قرمز می کشند روی استعدادمان ، نادیده می گیرند توانایی هایمان را ، و خیلی راحت می گویند خانم ، آقا ما به شخصی نیاز داریم که مشکل جسمی نداشته باشد و بتواند کارها را به نحو احسنت انجام دهد.
در دلم می گویم شما از کجا می دانی که من و امثال من نمی توانیم کار را به نحو احسنت انجام دهیم؟ مگر مجال امتحان به ما داده ای؟ مگر مجال تست استعدادهایمان را به ما داده ای؟ بعد به مسئول مربطۀ استخدام می گویم : «همین کار شما را من در منزل هم می توانم انجام دهم و سر ِ هفته بیاورم تحویل دهم.» با وجود اینکه پیشنهاد من ، گزینۀ مناسب تری برای شرکتشان خواهد بود ، قبول نمی کند ، باور نمی کند. لابد می پرسی گزینۀ مناسب چرا ؟
زیرا هم مشکل رفت آمد من حل خواهد شد ، هم آن میز و صندلی آنها کمتر اشغال خواهد شد ، هم بازده کاری بالا خواهد رفت زیرا من در منزل تا نیمۀ شب هم که شده کار را انجام خواهم داد تا تمام شود ، هم مشکل ترافیک و به اصطلاح ایاب ذهاب من حل خواهد شد ، اما مسئول آن کار ، حرفهای مرا نمی فهمد ، درک نمی کند. البته حق دارد هنوز توانایی های یک فرد معلول را باور نکرده است.
آری باور نکرده اند...
لذا با این تفاسیر ، به جز برخی استثنائات ، هر کُجا بروم ؛ کار بی کار! من هم که بیکار ِ یکی دو روز نیستم با این شرایط که توانایی هایم را باور ندارند یک عمر بیکار خواهم ماند. آدم بیکار هم نیازمند بیمۀ بیکاری است. راستی چرا مسئولین مرتبط با اُمور ، برای من و همنوعانم که معلولیت های شدیدتری داریم و امکان کار کردن برایمان به ندرت است ، بیمۀ بیکاری در نظر نمی گیرند؟ یعنی می شود؟ یعنی ما شرایطش را خواهیم داشت؟ چه راه حلی می توان ارائه نمود؟
یا چرا برای اقشار معلولین با توجه به شدت ِ معلولیت شان ، پایه حقوق وزارت کار در نظر نمی گیرند؟ آخر مستمری های ماهیانه ای که برای افراد معلول ارائه می شود کفاف خرج یکی دو روز را هم نمی دهد چه برسد به یک ماه ، آن هم خرج ِ معلولین که خرج زندگی و تامین مایحتاج و ابزار ملزومشان از یک فرد غیرمعلول هم بیشتر است. باید این را به عنوان طرحی بنویسم و به مسئولین محترم ارائه دهم شاید تدابیر مناسبی اندیشیده شود.
گذشته از تمام مشکلات و سردردهایی که برایت هدیه آوردم ، باید بگویم من تلاش کردن را دوست دارم. اگر تقاضا دارم که مشکل اشتغال ، تحصیل ، ایاب ذهاب ، ازدواج و تمامی ِ مشکلاتم حل شود دلیل دارد. دلیلش اینست که دوست دارم دسترنج زحمات خودم را مصرف کنم. دوست دارم برای رسیدن به اهدافم مانند خودت ، مانند تو ِ جوان ، توی جوان ِ ایرانی ، تلاش کنم ، زیرا من هم جوانی هستم مثل تو ، جوانی ایرانی اما با کمی کم توانی جسمی. دوست ندارم بدون زحمت و رنج ، مزد و حقوقی دریافت کنم و فقط مصرف کننده باشم. می خواهم تولید کننده و خدمتگزار ِ همنوعان و هموطنانم نیز باشم.
با وجود تمام کم توانی های جسمی ، توکلم بر خداست و مطمئنم بالاخره هر انسانی روزی در زندگیش مسیر زیبا و اصلی ِ زندگی و رسیدن به انسانیت را خواهد یافت. در آخر نیز روز و هفتۀ جهانی «معلولین» را تبریک می گویم و با وجود تمام مشکلات ، خدا را شاکرم به خاطر تمامی توانمندی ها و استعدادهایی که ارزانی ام داشته است ؛ ارزانی مان داشته است (چه معلول چه غیرمعلول) خدای را سپاس که همیشه به یاد بندگانش هست حتی اگر ما از یاد و توکل بر قدرت لایزالش غافل باشیم. یا حق...
منبع:معلولان و زندگی
نظرات شما عزیزان: